سلام خدا ٬

سلام دوستانم ٬

در کرب وًلبلا غوغایی بر پاست ٬ سیری درونش میکنم

((یک طرف میدان کارزار ))

عباس برادرم برو و برای بچه ها آب بیاور ٬

عباس : چشم سرورم

من نمی توانم دیگر گریه های علی اصغر را ببینم

ببین چه بیتابی میکند این نامردان حتی به او هم رحم نمی کنند

عباس رفت ٬

اما وقتی بازگشت فریاد زد یاااااااا اخییییییییی !!!

وااااااای این عباس من است ؟؟؟

وای ای خدای بزرگ این ها کیستند که با فرزند علی چنین کردند

با یل آل ابا چه کرده اند

برادرم دستانت کو ؟؟!!!

برادرم چشمان زیبایت کجاست ؟؟؟

عباس گفت : همه را در راه خدا به فدای سرورم نمودم

و باز هم عباس رفت ٬

اما این بار به سوی خدا و پیامبرش ٬

کودک خیلی بی تابی میکند ٬

ای بی رحمان به این کودک رحم کنید و قطره آبی به او دهید ٬

ناگهان آسمان تیره گشت ٬

یا خدا این کودک هم به سوی تو آمد ٬

این کودک نیز به قربانی تو نائل شد ٬

دیگر گهواره را تکان ندهید به گمانم این بار علی اضغر آرام گرفته ٬

دیگر بی تابی نمیکند راحت به خواب رفته ٬

حال من مانده ام و این زنان و طفلان اهل بیت پیامبر

زینب بی تابی نکن

خواهر من طاقت بیاور تو از کودکی کشتن عزیزانت را دیده ای

اول از مادرمان زهرا سپس پدرمان علی و برادرم حسن و عباس

و حال نوبت من است تا به سوی خدا بروم که او و جدمان منتظر من اند

این را نیز تحمل کن من نیز بی تاب توام ٬

حسین نیز به میدان رفت

"از زبان زینب ": حال برادرم به میدان بازگشته

مانند پدرش پر هیبت و با شکوه می جنگد

وای خدای من این چیست که در قلب او فرو رفت

وای خدا او کیست که به پهلویش نیزه را وارد کرد

وای خدا این کیست که جرات کرده به عزیز دل پیامبر این چنین کند

وای خدا این سر برادر من است ؟

این پاره ی دل من است ؟

 *همه جا خاک از زمین بلند شد*

حال کم کم دارد میدان جنگ دیده میشود

تن برادر من کجاست ؟!!!

آیا از این پس باید با خاطراتش زندگی را بگذرانم

ای خدای اینان کیستند

"از زبان خودم "

ای خدای بزرگ من اون روز نبودم اما حال که باز با

نوه ی آن امام هستم چگونه ام

کمکم کن که در مقابل نباشم

ای خدا دوست دارم که هنوزم دل منو به سمت ائمه راهنمایی میکنی

و به مجلسشان راهم میدهی

دوست دار رو سیاه تو من