just for fun

سلام

مهرداد هستم دوست عزیز و شفیق آقا کامران

راستش خواستم بگم که از این خبرا نیست

این کامران عمرا این کاره باشه

آخه یکی نیست بهش بگه

ب ب یی !!

آخه تو کجات به این پستا می خوره

خدا که کلا بی خیالت شده بیمه 12 امام شدی ....

این حرفا واسه چی

دوستان خام نشید

این مارمولک بسیار زن ذلیله...

همیشه تو کفه...

گروه خونییش اصلا ماله این حرفا نیست....

یه خبر مهم

همین الان با خبر شدیم که آقا کامران

2 ماه دیگه ایشالا ازدواج می کنه...

می خواد بعد صفر باشه که مشکلی نباشه....

من تبریک می گم کامران جان

پیر شید به پای هم...

دوستان....

بزنید کف قشنگرو

به افتخار عیاشون و آقا کامران......

همین جا یه شعری رو آماده کردم.....

....تقدیم به شادوماد...

پشمالو باید برقصه(منظور شاعر خود آقا داماد کامران هستش)

پشمالو باید برقصه

پشمالو باید برقصه

پشمالو باید برقصه...

دیدی دیدی دییدی دیدیدیی

دیدیدی دیدی دییدی (آهنگ)

اینم شکار لحظه ها در هنگام لبخند آقا داماد:(کاملا هنری)

 

پ.ن:

کامی جون دوست دارم.....

مرام نامه

سلام خدا ٬٬٬

سلام دوستانم ٬ امروز خواستم تشکر فراوانی کنم از اینکه به وبلاگ خودتون سر زدید .

 منو شرمنده کردید دوستانم در راستای تغییرات اساسی دادن به خودم و وبلاگم

از تمامی کسانی که پیشنهادی در مورد موضوعات وبلاگی و همینطور

 حرفهای دل دارند درخواست دارم تا به اینجانب کمک نموده

 و مرا از پیشنهادات زیباشون مستفیض نمایند .

 دوستانم میخوام جنب و جوش رو به راه نامه بیارم تا باعث بشیم همه ی جوانانی

که به سمت خدا میلی دارند شور و شوقی به خواندن این وبلاگ نشان بدهند

و از سر سری گرفتن این حرفها در بیان و خودشون هم راجع به این موضوعات

تحقیق و یا تفکر کنند ممنون میشم کمکم کنید .

 

                                           دوست و دوست دار کوچک شما کامران یگانه

دلنوشته (8)

سلام خدا ٬

سلام دوستانم مهربانم ٬

راستش اصلا دل نوشتن نداشتم ...

خیلی گرفته ام ...

فشارهای زندگی خیلی زیاد شدن ....

این رو میدونم که همه مشکل دارن و هیچ کسی بدون مشکل زندگیش رو نمیگذرونه ...

اما من هم طاقت خودمو دارم و آدم ضعیفیم ...

بعضی روزها خیلی داغونم دقیقا مثل امروز ...

البته من نوشته هام بیشتر شبیه غم نامه شده تا راه نامه ...

خودمم اصلا دوست ندارم اینجوری باشه اما واقعا نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟

تنها کاری که میتونم بکنم و خودم رو تسلا بدم ...

اینکه بگم توکل بر خدا ....

تنها حرفیه که خودمو آروم میکنم ....

اما بعضی وقتها دیگه به لبم میرسه ....

بعضی ها منو میشناسن و اخلاقمو میدونن ...

من شدیدا خوددارم و خودمو بروز نمیدم ....

اما بعضی وقتها واقعا به یه آرام کننده ی روح احتیاج پیدا میکنم ....

از طرفی چون همه ی اطرافیانم دنبال مشکل خودشونن ...

کسی رو جز خدا پیدا نمیکنم ...

شاید حرفهام شبیه ریا شده باشه و ریا دیده بشه ....

اما من با خدای خودم صاف صافم ....

خدا من بنده ی ضعیفتم تا کی باید فشار رو روم بیشتر از قبل کنی ...

میدونم که میگی هرکس رو که میخوای بیشتر باهات باشه ....

 بیشتر بهش فشار میاری ....

اما ای خدا یعنی من انقدر قوی شدم که این فشار رو تحمل کنم ....

اگر از زیر بار شونه خالی کنم چی ؟؟؟

وای خدا دستمو رها نکن به کمکت احتیاج دارم ....

همین الان یه چیزی اومد به ذهنم ....

به فکر اینکه وقتی که تو ورزش وزنه برداری ....

میخوای قویتر شی باید وزنه هارو سنگین تر کرد...

و مدت بیشتری بالای سر نگه داشت....

در این صورت در مسابقه میشه برنده بود ....

من همان ورزشکارم ...

وزنه فشار زندگی ....

وزنه رو روی سینه گذاشتن ...

یعنی آمادگی برای روبرویی با آزمایش ....

و همینطور مرحله ایست که باید تمرکز کرد ....

باید در کارهای دقیق خدا تمرکز کرد ....

و بدون ترس با امید به خودش وزنه رو بالا برد ....

چون میدونی بالاترین فشار در راه هست ...

و وزنه رو بالای سر نگه داشتن ....

همون آزمایش خداست ....

اگه به اندازه کافی تمرین کنم ....

میتونم وزنه سنگین تری بردارم ....

و این یعنی رشد ....

اگه وزنه رو بالای سرم بتونم نگه دارم ...

این در ورزش یعنی ۳ چراغ سفید ....

و در پیشگاه خداوند یعنی قبولی در امتحان ...

ولی اگه نتونم چی ؟؟؟

ای خدای من جز تو کسی در وقت بلند کردن وزنه کنارم نیست ....

پس تو کمکم کن تا به استقبالش برم بدون ترس و خستگی ....

به من مربیان ( پیامبران و امامان ) رو بشناسان ....

تا اونها روش مقابله و طاقت آوردن زیر وزنه رو بهم یاد بدن ....

ای خدای مهربون خودت اومدی تو ذهنم و جواب خودمو به خودم دادی ....

جوابی که هرگز بهش فکر نکرده بودم .....

واقعا بی همتایی ....

ای خدا این مثال رو به ذهنم آوردی تا بفهمم کجای کارم ....

خدا درس دادنت بی نظیره ....

هیچ استاد معارف ٬ ورزش ٬ ریاضی ٬ فیزیک و ....

نمیتونست اینجوری بهم بفهمونه که کجام ...

ای خدا با یه مثال ساده همه ی درونم رو ریختم بیرون ....

ای خدای سبحان خیلی سبک شدم ....

وای حس خیلی خیلی خوبی دارم دیگه فشار رو حس نمیکنم ...

فکر نمیکردم انقدر زود روحیم رو بدست بیارم ....

وای خدا شکرت ....

خیلی مهربونی ....

خیلی زیبایی ....

خیلی رحمان رحیمی ....

خیلی بخشنده ی بی منتی .....

خیلی ناشکرم ....

خیلی نادونم ....

خیلی بی فکرم ....

خیلی چشمهام بستس ....

خدایا ممنونتم ....

واقعا احدی ....

هر چی بگم کم گفتم ....

خیلی حالم خوبه هیچ کس حتی فکرشم نمیکنه چه حسی دارم .....

خدایا ممنونتم که بازم اومدی به یادم با یه درس بسیار زیبا ....

خوشحالم از اینکه که هنوز شاگردتم وترک تحصیل نکردم ....

خدا تا زندم منو از کلاست بیرون نکن ....

خدا دوست دارم به بزرگی عرش کبریات ....

همیشه همراهم باش ای معبود زیبای من

دوست دار رو سیاه تو من

 

 

 

حرف خودم (7)

سلام ٬ سلام خدا جونم ٬

سلام دوستان همیشه همراهم ٬

راستش بد جوری داغونم ....

امروز متوجه شدم یکی از دوستانم در کوچه ی بالایی ...

متاسفانه دار فانی رو وداع گفته ...

اولش باورم نشد ....

وقتی حجلشو دیدم .....

.......

.......

۱۵ دقیقه داشتم به عکسش نگاه میکردم ....

باور نمیکردم ....

این همین پوریاست دوست من ؟؟؟!!!!

نه این پوریا نیست ...

من همین چند شب پیش دیدمش ....

نه این امکان نداره مگه میشه ؟

بابا مگه چند سالش بود ؟

آخه ای خدای مهربون حکمتت چیه ؟؟؟

وای خیلی حسه بدی دارم ....

شوکه شدم ....

 هر کار میکنم نمیتونم باور کنم از فردا شب دیگه نمیبینمش .....

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااا آخه مصلحتت رو شکر جوون بود ....

خدا جون خانوادش رو صبر بده .....

اومدم خونه داشتم به خودم فکر میکردم ....

همیشه فکر میکنم که بر میگردم خونه ....

همیشه فکر میکنم که واسه ی جبران فصت دارم ....

ای خدای بزرگ خیلی کوتاه فکرم ....

به لحظه ای که دارم جون میدم ....

دارم دستو پا میزنم تا لحظه ای از پدر مادرم بخشش بخوام ...

به لحظه ای که در حق اطرافیانم بدی کردم ....

به لحظه ای که خیلی راحت حق و نا حق کردم ....

به لحظه ای که به کسانی که باید محبت میکردم اما نکردم ...

به لحظه ای که فشار قبر بهم فشار میاره ....

به لحظه ای که خیلی دیر شده واسه پشیمون شدن ....

و به خیلی لحظه های دیگه دارم فکر میکنم ....

آخه من با خودم چی دارم که انقدر به خودم میبالم ....

من هیچی با خودم ندارم ...

نه دعای خیری ....

نه کار خوبی که کسی بگه خدا بیامرزتش فلان کرد واسه ما ....

ای خدا پشیمونم از کارهای پر گناهم ....

از کارهایی که توشون کوتاهی کردم ....

ای خدای بخشنده منو ببخش ....

ای خدای مهربون توبه میکنم به درگاهت ....

واسه ی همه گناه هایی که انجام دادمو تورو ندیدم ....

 خدا من قدر این زندگیمو نمیدونم ....

و تا نبینم کسی دستش از این دنیا کوتاه شده ....

یادم نمیوفته که منم قراره که بمیرم ....

خدایا بر من نا شکری کردنم رو ببخش ....

قدر عافیت ندونستن رو ....

قدر زندگی پر شکوه رو ...

قدر نعمات ریز و درشتت رو ....

و همه ی چیزهایی که هر چند وقت یکبار بهم گوشزد میکنی ...

اما این گوشزدت خیلی واسم گرون تموم شد ....

ای دهنده ی بی منت ....

کمکم کن تا بیشتر به تو تقرب پیدا کنم ....

کمتر گناه کنم ....

و وقتی که میتونستم کار درست رو انجام بدم ....

دستمو بگیر تا به سمتش برم ....

خدایا همیشه دستم به سوی تو درازه و از تو میخوام دستمو بگیری ...

دست این بنده پر گناهتو ....

که داره از پشیمونی میمیره رد نکن ....

آخه تو خدایی ....

تو بزرگی ....

تو بخشنده ای ....

تو رحمانی ....

خودت گفتی که اگه کسی بیاد سمتت ....

توام میای به سمتش .....

پس خدایا دستان خالی ام را بگیر ....

و به سوی خودت بکش ...

اگه من دستمو شل کردم ....

تو فشارش بده ....

آخه من ضعیفم ....

من ذهنم کوچیکه و درکم نا چیز ....

خدایا به محمد(ص) ٬

به علی (ع) ٬

به فاطمه زهرا (س) ٬ 

به حسن (ع) ٬ 

به حسین (ع) ٬

که بهترینهاتن روی زمین و آسمانت ....

قسمت میدم که تنهام نذار ....

خدایا ممنونم که دوباره به یادم اومدی با درس جدید ....

خدا دوست دارم به اندازه ی بخشندگی بی انتهایت ...

دوست دار روسیاه تو من

برای شادی روح تمامی گذشتگان علی الخصوص

جوان ناکام پوریا صدری یک فاتحه بخوانید ممنونم از همتون.