سلام خدا ٬

سلام دوستان همیشه همراهم ٬

امروز میخوام از امام رضا (ع) بنویسم ...

از اینکه بدون شک تمام زائرانش از لحظه ای که به فکر زیارتش می افتن ...

تا حرکت و رسیدن به ضریحش ٬ همه رو میبینه و خوب به همه چیز توجه داره ٬

میخوام از امروز چند اتفاق رو از میلیون ها اتفاق حرمش رو به طور اختصار بنویسم .

به نقل از .... :

امروز ۲ روز مانده به ولادت امام رضا (ع) ٬ دوستم اومد گفت : فلانی پایه ای

بریم ولادت امام رضا پیشش باشیم ٬ منم بی اختیار بدون اینکه فکری کنم گفتم :

باشه امشب حرکت میکنیم .

رفتم ترمینال با هزار بد بختی و دوندگی زیر بارون با سر زدن به چند واحد فروش بلاخره

تونستم بلیط رو جور کنم ٬ ساعت ۸:۳۰ شب حرکت کردیم و رفتیم به سمت آقامون .

با کمی تاخیر حدود ساعت ۱۲ ظهر رسیدیم به مشهد ٬

به دوستم گفتم بیا اول بریم یه هتلی چیزی پیدا کنیم وسایلمون رو بزاریم بعد بریم پابوس آقا٬

مجید (دوستم) هم موافقت کرد . وقتی در شهر شروع به پیاده روی کردیم

 ازدهام جمعیت دوست داران آقا آدم رو به وجد می اورد ٬

وقتی به هتل ها ٬ هتل آپارتمان ها و یا حتی خانه های نقلی اطراف

حرم میرفتیم یا پر بودن یا اینکه به مجرد ها نمیدادند ٬

حدود ۲ ساعت تمام با پای پیاده تقریبا همه جارو گشته بودیم اما به نتیجه ای

نرسیده بودیم و فکر هم میکردیم که دیگر هم نمیتوانیم جایی رو پیدا کنیم ٬

رو کردم به سوی گنبد طلایی آقا

در دل گفتم : آقا شما که مارو تا اینجا آوردی و طلبیدی

خودت هم یه کمکی بنما و جایی برای ما قرار بده ٬

چند لحظه ای نگذشته بود که پسری جوان به سمت ما آمد و گفت که آیا دنبال جا میگردید ؟

ما که مات مانده بودیم که تو این روزها که اینها سرشان شلوغ است و دنبال مسافران نمیروند

چه طور شده که اومده و از ما این سوال رو میپرسه !!!

جوان مارو به کوچه ای برد و هتل آپارتمانی بسیار عالی با تمام امکانات رو

با قیمتی بسیار عالی و باور نکردنی در اختیار ما گذاشت .

بعد از پوشیدن لباسهای تازه به سوی آقا رهسپار شدیم ٬ و آن روز را گذراندیم ٬

شب را با هزار شوق خوابیدیم که روز ولادت آقا در کنارش هستیم ٬

 

صبح که بیدار شدیم مجید گفت: بریم صبحانه بخوریم و بعد بریم حرم ؟؟؟

گفتم : نه اول حرم  سلامی بدهیم و بعد صبحانه بخوریم

رفتیم داخل حرم آقا امام رضا ٬ میتوانستم ضریح را به خوبی ببینم ٬

شاید فقط ۱۰ متر با ضریح فاصله داشتم که ناگهان یکی از خدام

به روی شانه ی من زد و گفت : جوان تبرکی میخوای ؟؟؟

من که فکر میکردم حتما میخواد پارچه ای تبرک شده به ضریح رو

به ما بده فورا گفتم آره میخوام و اون خادم گفت دنبالم بیایید .

مارو برد به محل استراحت حفاظ ٬ چه جای خوش بویی

چه آرامش دهنده و چه در عین سادگی زیبا

به داخل رفتیم و به جز من و مجید دیگران همه خدامی بودند

که برای ولادت آقا شعرهای بسیار زیبایشان را

با صدای بسیار گرم و سنگین و آرام کننده میخواندند ٬

من که مات و مبهوت مانده بودم که اینجا چه میکنم ؟؟!!!!

به ناگه دیدم سفره ای جلوی رویم پهن شده است و یک سینی جلوی رویم است

داخل سینی نان سنگک ٬ پنیر ٬ مربای آلبالو ٬ چای و کره بود

من همیشه عاشق این صبحانه بودم اگر کباب هم میدادند من آن را به نان و پنیر

و مربای آلبالو عوض نمیکردم

صبحانه را تا آخرش نشستیم و خوردیم سپس خدام به سرعت قبل از اینکه تکونی

بتونم بخورم با همکاری هم و شادی تمام جمع کردند و بردن

و من که مونده بودم چه کاری میتوانم بکنم فورا جارو برقی رو برداشتم و اونجارو جارو کشیدم

بعد از جارو کشیدن من و مجید تنها مانده بودیم که فوضولی ام گل کرد و به پنجره ی

کوچکی که گوشه ای بود رفتم که ببینم کجا هستم

باور کردنی نبود ٬ پنجره در نزدیکی گنبد طلایی آقا بود آنقدر به وجد آمدم

که وصف کردنی نیست در آخر هم وقتی میخواستیم پایین بیاییم

۲تا ساندیس و نبات و تکه پارچه ای متبرک رو در کیسه ای به ما دادند

من و مجید تا وقت برگشتنمان اصلا رو زمین نبودیم و نمیدونستیم حتی

برای خودمان چی تعبیر کنیم و چگونه از آقامون تشکر کنیم ٬

ما مطمئنیم که آقا مارو دید و قبل از اینکه زیارتش کنیم شکم مارا سیر کرد تا به

مهربانی و مهمان نوازیش مارا شرمنده کند .

دوستانم این تنها داستانی برای خواندن و نقل کردن نیست

این واقعیت است ٬ واقعیت اینکه تمام ما در پیشگاه آقا دیده میشیم

وای به حالمان که مشهد برویم و به فکر خرید کردن ٬ عکس انداختن

و یا حتی دست به ضریح زدن به هر ترتیبی حتی با له کردن دیگران و صدمه زدن به

اونها باشه وای به حالمان اگر اونجا هواسمان به همه چیز باشد غیر از خدا و آقا

آیا میتوانی درک کنی که کسی دارد تو را میبیند و تو در جوار او دست به گناه زده ای

وای بر من و وای بر من که همیشه سهل انگارم .........

خدایا کمک کن تا درکت کنم و دست از گناهانم بر دارم

خدا قسمت کن من هم بتوانم باز به حرم آقا برم و به

واسطه گری آقا از تو بخشش بخواهم

خدایا ممنونتم که بازم اومدی به یادم

خدایا دوسسسسستتتتتتتتتت دارم

دوست دار رو سیاه تو من

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

آقا جان من گنه کار را هم بطلب به پابوست

دوستان شرمنده طولانی شد ولی خیلی ازش رو زدم اما بازم طولانی شد شرمندم

ادامه دارد .........